Thursday, July 15, 2021

حکایت‌هایی از “برخوردهای حساب‌شده شهدا با زنان بی‌حجاب”

همزمان با هفته عفاف و حجاب، طی گزارشی به خاطرات شهدا در زمینه برخورد آنها با پدیده بی‌حجابی پرداخته‌ایم که خواندن آن خالی ار لطف نیست.حکایت‌هایی از "برخوردهای حساب‌شده شهدا با زنان بی‌حجاب"
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، همزمان با هفته عفاف و حجاب و قیام مردم در مسجد گوهرشاد مشهد در برابر قانون کشف حجاب رضاخان، به دیدگاه شهدا نسبت به حجاب و عفاف پرداخته‌ایم.

خسته شدند…

(… قبل از انقلاب بود که) باید برای ادامه خدمت، می‌رفت منزل جناب سرهنگ. همان اول، وضع زننده همسر او را که دید فرار کرد و برگشت پادگان. 18 توالت بود که هر نوبت 4 نفر باید تمیزشان می‌کردند. عبدالحسین برای تنبیه، باید جور همه را می‌کشید. یک هفته بعد، سرهنگ رو کرد به او و گفت: دوست داری برگردی همان‌جا، مگر نه؟
تاثیری روی او نداشت! گفت:« اگر تا آخر خدمت مجبور باشم همه کثافت‌های توالت را در بشکه خالی کرده و به بیابان بریزم، باز هم آنجا پا نمی‌گذارم!» 20 روز دیگر به همان کار ادامه داد. مسئولان پادگان، خودشان خسته شدند و رهایش کردند.
شهید عبدالحسین برونسی/ کتاب بوستان حجاب صفحه 46 و 47

افتخار به حجاب

اولش قبول نمی‌کرد! با اصرارهای من، بالأخره راضی شد و ازدواج کند. معیارهایی برای انتخاب همسر داشت. دلش می‌خواست همسرش با ایمان باشد می‌گفت:« مادر جان، زنی می‌خواهم که با خدا باشد. دوست دارم در خیابان طوری باشد که به حجابش افتخار کنم.»
شهید سید احمد موسوی نژاد/ کتاب بوستان حجاب صفحه 47

رعایت حجاب در همه حالات

فاطمه، زمانی هم که برای کمک به مجروحان می‌رفت حجابش کامل بود. دستش دستکش می‌گذاشت تا تماس کمتری با نامحرم داشته باشد. توی کیفش همیشه مقنعه و جوراب اضافه بود! این‌ها را به عنوان هدیه به خانم‌هایی می‌داد که برای بدحجابی‌شان، نداشتن مقنعه و جوراب ضخیم را بهانه می‌کردند.
شهیده فاطمه رضایی/ کتاب بوستان حجاب صفحه 49

حفظ حریم‌ها

چند نفر با هم قدم می‌زدند و گفت‌وگو می‌کردند. بازار بحث و جدل‌های سیاسی و اعتقادی، حسابی داغ بود. حلقه‌هایی تشکیل می‌شد و چند ساعتی همه را مشغول می‌کرد.

او هم برای خودش فکر و اندیشه‌ای داشت. از حرف حق کوتاه نمی‌آمد؛ اما این خصلت باعث نمی‌شد مثل خیلی دیگر از دانشجوهای دانشسرا، چشم در چشم دخترهای بی‌حجاب بنشیند و بحث کند! رجایی، این جمع‌ها را که می‌دید، راهش را کج می‌کرد و می‌رفت. به حفظ حریم‌ها معتقد بود. حضور در این نوع بحث‌ها را حرام می‌دانست.

شهید محمدعلی رجایی/ کتاب بوستان حجاب صفحه 51

بهانه خوب

خبر که نداشت، می‌رفت مجلس و مراسمی، ناگهان غافلگیر می‌شد.
چشمش که به زن‌های بی‌حجاب می‌افتاد، چیزی نمی‌گفت؛ می‌نشست یک گوشه، سرش را پایین می‌انداخت؛ چند لحظه که می‌گذشت، بلند می‌شد چیزی را بهانه می‌کرد و زود خداحافظی می‌کرد. دیگر لازم نبود چیزی بگوید! همه دستگیرشان می‌شد محمدعلی رجایی آدمی نیست که به هر محفلی پا بگذارد و در مقابل عمل حرام بی‌تفاوت بماند!
شهید محمدعلی رجایی/ کتاب بوستان حجاب صفحه 51 و52



source https://zanan.bashariyat.org/?p=44652

No comments:

Post a Comment